ویژگی های همسایه داود (علیه السلام) در بهشت
نوشته شده توسطراضيه رضايي 24ام آذر, 1398روزی داود (ع) عرض کرد: خدایا همسایه من در بهشت کیست؟ خداوند به او وحی کرد: او متی پدر حضرت یونس است.
داود(ع) از خداوند اجازه خواست تا به زیارت و دیدار متی برود. خداوند اجازه داد. داود دست پسرش سلیمان (ع) را که در آن زملن خردسال بود گرفت و باهم به دیدار متی رفتند.
پس از ورود به خانه متی، دید خانه او بسیار ساده و با حصیر ساخته شده است، ولی متی نبود.
از همسرش پرسید: متی کجاست؟
او گفت: برای کندن هیزم به بیابان رفته است.
داود و سلیمان صبر کردند تا متی آمد، دیدند پشته ای از هیزم بر پشت گرفته است و پس از رسیدن هیزم را به زمین گذاشت و در معرض فروش نهاد و گفت: کیست که این مال حلال را به درهمی از حلال از من خریداری نماید؟
داود و سلیمان(ع) جلو آمدند و سلام کردند. متی آنها را به خانه برد. مقداری گندم خرید و اسیا کرد و در گودالی از سنگ خمیر نمود. سپس آن را بر روی آتش نهاد و پخت. آن گاه آن را با آب و مقداری نمک نزد مهمانان گذاشت، و در کنار ایشان نشست و مشغول صحبت شد تا به انها سخت نگذرد و خود دو زانو کنار سفره نشست و هر لقمه ای که به دهان می گذاشت در آغاز «بسم الله» می گفت و پس از خوردن آن «الحمدلله» را به زبان می آورد. تا اینکه اندکی اب نوشید و آنگاه گفت: «خدای را سپاس گویم، ای خدا حمد و سپاس از آن توست که به من نعمت و سلامتی دادی، و مرا دوست خود گردانیدی و آن همه نعمت را که به من داده ای به چه کسی دادی؟ زیرا گوش، چشم و دست ها و همه اعضایم سالم است، و به من نیرو بخشیدی تا به کندن هیزم بپردازد و آن را بیاورم و بفروشم، هیزمی را که در کشت آن زحمتی نکشیده ام، کسی را فرستادی تا آن را خریداری کند، و من از بهای آن گندم را تهیه کنم، که خود آن گندم را نکاشته ام، و برایش زحمت نکشیده ام، و سنگی را در اختیارم نهادی تا گندم را ارد کنم، و اتشی را در اختیارم نهادی تا آن را برافروزم و نان بپزم و آن را بخورم و خود را برای اطاعت تو تقویت کنم، حمد و سپاس مخصوص توست».
انگاه با صدای بلند و جانسوز گریه کرد.
داود به سلیمان گفت: «فرزندم! سزاوار است چنین بنده ای در بهشت دارای مقام ارجمند باشد، زیرا بنده ای شاکرتر از متی ندیده ام».
عمل نکردن به تکلیف بسیار مشکل است
نوشته شده توسطراضيه رضايي 9ام آذر, 1398تشخیص تکلیف، نوری است در قلب مؤمن
حضرت آیت الله بهجت قدس سره:
آیا راه خدا و بندگی را پیدا کرده ایم تا در راه خدا باشیم؟
تشخیص تکلیف نوری است در قلب مؤمن. در صورتی که به تکلیف عمل کند،
دیگر زندان و شکنجه برای او سهل و آسان است؛ ولی راحتی در منزل در صورت عمل نکرن به تکلیف،
بسیار مشکل و سخت است.
منبع: در محضر بهجت، ج2، ص246.
ثواب زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی
نوشته شده توسطراضيه رضايي 9ام آذر, 1398در ثواب و اجر پاداش زیارت حضرت سه گونه نقل است:
1- ثواب زیارت او مانند ثواب سیدالشهداء است چنان چه در زیارتش می خوانیم: السلام علیک ایها السبط المنتجب المجتبی علیک یا من بزیارته ثواب زیارت سیدالشهداء یرتجی. و این همان مضمون فرمایش امام دهم است که صدوق رحمت الله علیه در ثواب الاعمال و ابن قولویه در کامل الزیارات و محدث قمی در مفاتیح الجنان از آنها نقل کرده است.
2- من زاره وجبت له الجنه؛ برای زائر او بهشت خواهد بود و این منسوب به شهید ثانی است.
3- ثواب زیارت او مانند ثواب زیارت حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام است. و این را برخی از حضرت رضا علیه السلام نقل کرده اند که فرمود: هر کس بعد از من قدرت زیارت مرا نداشته باشد برادرم را در ری زیارت کند.
منبع: محمد شریف رازی، کتاب اختران فروزان ری و طهران یا تذکره المقابر فی احوال المفاخر، اصفهان: مکتبه الزهراء(سلام الله علیها)، 1370.
کشیک نفس بکشید
نوشته شده توسطراضيه رضايي 20ام فروردین, 1397استاد حسن زاده آملی می فرماید: باید آقا، کشیک نفس کشید، توبا دشمن نفس هم خانه ای، چه در بند بیگانه ای؟ بزرگانو قدما بسیار مبارزه کرده اند، آقا هرکس دردش گُل کرده، مبارزه داشته است. منقول است مرحوم حاجی سبزواری( رضوان الله علیه) برای عیادت بیماری می رفت وعده ای هم با او بودند. نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت. اطرافیان پرسیدند، آقا چرا تا اینجا آمدید و حالا برمی گردید؟ آقا جواب داد: که خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری، چه انسان والا وبزرگی است که به عیادت من آمده است. حالا برمی گردم تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم وتنهار برای خدا به عیادت بیمار بیایم.
دزد پر روزی
نوشته شده توسطراضيه رضايي 18ام فروردین, 1397دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد. خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد او را صدا زد وگفت: ای جوان، سطل را بردار و از چاه آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم. مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی، دزد جوان آبی از چاه بیرون درآورد، وضو ساخت ونماز خواند. روز شد. کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت: این هدیه به جناب شیخ است. احمد رو به دزد کرد وگفت: دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی. حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد. گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت: تا کنون به راه خطا می رفتم. یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد وبی نیاز ساخت. مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم. کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت
